نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - شهیدغلامرضا عزیزی نژاد
خاطراتی از شهید "غلامرضا عزیزی نژاد"
دشمن بدون درنگ کاتیوشا و خمپاره شصت می فرستاد و ما در دیده بانی تماشا می کردیم که چطور خمپاره ها چند متری ما پایین می آید. بالاخره شب شد و من در حال چرت زدن بودم که متوجه سرو صدای زیاد بچه ها شدم ، موقعیت جوری نبود که به آنها بفهمانیم دشمن در 60 متری مان است. تا به خود آمدیم عراقی ها شروع به آتش ریختن کردند و صدای داد و فریاد بچه ها در آمد.اکثرا یا ترکش خورده بودند و یا موجی شده بودند.از 12 نفرمان فقط یک نفر نتوانست خود را از مهلکه بیرون ببرد و آن سرباز عباسی بود!
کد خبر: ۴۶۱۴۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۱۹